روانشناسی - هوش
نویسنده: محمد مهدی ریحانی
سمینار هوش که بر اساس کتابهای زمینه روانشناسی هیلگارد و مبانی روانشناسی عمومی دکتر حمزه گنجی و مقالات کارل گوستاو یونگ آماده و ارائه گردیده است. هر گونه کپی برداری بدون هماهنگی با صاحب اثر تحت پیگرد قرار می گیرد.
تعریف هوش
اکثر روانشناسان هوش را مجموعه ویژگی ها و استعدادهایی می دانند که قابل مشاهده نیستند!
تعریف هوش طی سالیان متوالی تغییر یافته و بین علما اختلاف است و هنوز به اجماع کلی دراین زمینه نائل نیامده اند!
و به مرور زمان به دو گروه، روانشناسان تقسیم شده اند که هر گروه عقیده خاص خود را دارد که باهم آشنا می شویم.
و اما گروهها...
گروه اول معتقد بر این اصل است که هوش، استعدادی کلی و منحصر به فرد است. یعنی در کل میتوانیم بگوییم فلانی باهوش است یا فلانی...!
گروه دوم قائل به این مطلب نبوده و بر این عقیده اند که انواع مختلف هوش وجود دارد.
گروههای تقسیم بندی هوش
گروه اول معتقد است هوش یک توانایی عمومی برای درک مطلب و استعداد است که خود را به صورتهای گوناگون نشان می دهد.
گروه دوم در وجود چیزی به نام ”هوش عمومی“ تردید داشته و معتقدند آزمونهای هوشی نشان دهنده چند توانایی ذهنی نسبتا مستقل از هم اند.
یک راه برای کسب اطلاعات دقیقتر درباره انواع توانایی های تعین کننده عملکرد فرد در آزمون های هوش تحلیل عاملی است.
نخستین آزمون هوش نزدیک به آزمونهای هوش فعلی را آلفرد بینه فرانسوی به درخواست دولت وقت فرانسه مبنی بر طرح قانون تحصیل اجباری در سال 1881 پایه ریزی کرد.
فرض بینه این بود که هوش را باید با تکالیفی سنجید که نیاز به استدلال و مشکل گشایی دارد و نه مهارتهای ادراکی – حرکتی! وی در سال 1905 با همکاری سیمون مقیاسی را در این زمینه منتشر کرد و در سالهای 1908 و 1911 در آن تجدید نظر کرد.
آلفرد بینه
استدلال بینه این بود که مراحل رشد ذهنی در کودکان کندذهن فرقی با کودکان طبیعی ندارد و در آزمون ها نمره ای شبیه به کودک طبیعی اما با سن کمتر می گیرد و توانایی ذهنی کودکان تیزهوش نیز در حد کودکان بزرکتر از سن خودش است.
سوالهایی که وی طرح کرده بود از ابتدا تا انتها دشوارتر می شد و ارتباط هر نمره با مراحل مختلف رشد از پیش تعیین شده بود.
اسپیرمن
اولین شخصی که از این نظریه (نظریه اول) دفاع کرد اسپیرمن بود. وی وقتی که بین آزمونهای استعدادهای ذهنی مختلف، همبستگی مثبت مشاهده کرد این فرضیه را ارائه داد که؛ هوش توانایی شناختی کلی است که موجب استدلال، حل مسائل و اخذ نتیجه خوب در همه زمینه های شناختی می شود.
با استناد از فرضیه وی آزمونهای استانداردی برای اندازه گیری هوش کلی در ارتش، آموزش و پرورش، شرکتها و کارخانه ها مورد استفاده قرار گرفت
سر فرانسیس گالتون
نخستین کسی بود که کوشید برای سنجش تواناییهای هوشی افراد آزمونهایی طراحی کند.
وی علاقه مند به مسئله تفاوتهای فردی که یکی از زیرشاخه های نظریه داروین است، بود.
او معتقد بود هرچه دستگاه ادراکی فرد حساستر و دقیق تر باشد هوش او بیشتر است یعنی هوش تابعی از مهارتهای حسی و ادراکی افراد است و این مهارت ها ارثی است. وی در آزمونی که در لندن اجرا کرد گرچه موفقیتی کسب نکرد اما به عامل مهمی در روانشناسی به نام ضریب همبستگی دست یافت.
ترستون – گیلفورد
پس از اسپیرمن، ترستون اعلام کرد هوش متشکل از 7 استعداد مستقل از هم است که به استعدادهای اولیه شهرت دارند.
ادراک کلامی – سیالی کلامی – استعدادهای عددی – استعدادهای تجسم فضایی – حافظه تداعی – سرعت – ادراک – استدلال.
گیلفورد تعداد این استعدادها یا عوامل را به 120 افزایش داد و معتقد شد هر یک از این 120 عامل روی هوش اثر دارد.
ریموند کتل
گفت 2 تا هوش فقط داریم: سیال و متبلور
هوش سیال: یعنی استعداد کسب شناختهای تازه و حل مسائل تازه که بوسیله توارث تعیین می شود و تا اندازه ای توانایی یادگیری چیزهای تازه را شامل می شود و با افزایش سن افت پیدا می کند.
هوش متبلور: یعنی تراکم شناخت ها در طول زندگی که شناختهای تازه را در بر نمی گیرد بلکه تجمع شناختهاست. و مجموع شناختها به درجه هوش سیال، فرهنگ، تعلیم و تربیت و تجربه های زندگی وابسته است وبا افزایش سن به تدریج بیشتر می شود.
هووارد گاردنر
وی نقدی وسیع بر آزمونهای هوش فعلی وارد کرد و اعتقاد داشت لااقل 6 نوع هوش مجزا و مستقل از هم وجود دارد که هریک به صورت سامانه یا پیمانه جداگانه ای در مغز عمل می کند و قواعد خاص خود را دارند.
انواع هوش از نظر وی:
زبانی – منطقی – ریاضی – هندسی – موسیقیایی – مربوط به درک حرکات بدن – شخصی
3 نوع اول همان موئلفه های متداول هوش است که در آزمونهای معیارمند هوش سنجیده می شوند.
آزمونهای هوشی
هوش را با آزمونهای هوشی اندازه می گیرند که عبارتند از تعداد سوالهایی که به شیوه کاملا علمی تهیه شده و سه ویژگی مهم دارند:
1- استاندارد بودن
2- اعتبار
3- روایی
ویژگی های آزمونهای هوشی
1- استاندارد بودن: یعنی اینکه مواد، روش اجرا، نمره گذار و استخراج نتایج باید برای همه یکسان باشد.
2- اعتبار: یعنی اینکه نتایج دو اجرای متوالی در یک گروه معین شبیه به هم باشند.
3- روایی: یعنی آزمون باید همان چیزی را اندازه بگیرد که برای اندازه گیری آن ساخته شده است.
انواع آزمونهای هوشی
1- فردی: این آزمون در هر نوبت بروی یک نفر اجرا می شود و برای شناخت فرد آزمودنی بسیار خوب است اما مقرون به صرفه نیست.
2- گروهی: آزمونهایی هست که در آنِ واحد بروی عده زیادی انجام گرفته و برای یک دوره کوتاه مدت کافی خواهد بود.
اولین کسی که آزمون هوشی را ساخت آلفرد بینه فرانسوی بود.
این آزمون بوسیله لوویس ترمن در دانشگاه استنفورد آمریکا برای کودکان آمریکایی استاندارد شد و بنام آزمون استنفورد – بینه معروف شد.
همچنین آزمون های دیوید وکسلر را می توان به عنوان آزمونهای هوش نام برد.
آزمون (مقیاس) هوش استنفورد – بینه
لویس ترمن این آزمون را بادادن به هزارن کودک، اجرای آن را معیارمند و هنجارهای سنی آن را تعیین کرد.
یکی از قدیمی ترین و پرمصرف ترین آزمونهای روانشناختی است.
وی به مفهوم سن عقلی که بینه مطرح کرده بود وفادار ماند و سطح سنی سوالها را بر اساس پاسخ درست اکثریت کودکان درجه بندی کرد. به این ترتیب سن عقلی کودک را با جمع کردن نمراتی که در هر سطح به دست می آورد میتوان محاسبه کرد.
ویلیام اشترن
روانشناس آلمانی بود که شاخص ضریب هوش یا همان (IQ (Intelligence quotient را مطرح کرد که مورد قبول ترمن نیز در محاسبات آزمون هوش قرار گرفت.
IQ مقدار هوش را به صورت نسبت سن عقلی به سن تقویمی نشان می دهد:
IQ=MA/CA.100
MA: سن عقلی
CA: سن تقویمی
مقیاس های هوشی وکسلر
در سال 1939 دیوید وکسلر که معتقد بود آزمون استنفورد – بینه بیش از حد بر توانایی های زبانی تکیه دارد و برای بزرگسالان مناسب نیست.
وی آزمون جدیدی به نام؛ ”مقیاس هوشی وکسلر برای بزرگسالان“ (WAIS) را طراحی کرد.
وی معتقد بود:
” هوش عبارت است از توانایی تجمع یافته یا کلی فرد برا یانجام دادن عملی هدفمند، اندیشیدنی منطقی و برخوردی موثر با محیط ”.
WAIS
این آزمون دو بخش دارد:
مقیاس کلامی
مقیاس عملکردی
وی برای کل آزمون و هم برای هر بخش فوق نمره جداگانه ای حساب کرد.
مقیاس های وکسلر به نحوی است که برای هر آزمون فرعی نیز نمره ای تعیین می شود و در نتیجه به تصویر روشنتری از قوتها و ضعفهای هوشی فرد می توان دست یافت.
WISC
آزمون مشابهی با آزمون WAIS برای کودکان است که اخرین ویرایش آن مربوط به سال 1991 است.
وکسلر سه مقیاس زیر را ساخت:
1- برای کودکان 3-6 سال
2- برای کودکان 5-15 سال
3- برای بزرگسالان
امتیازات آزمون وکسلر
1- داشتن تعداد زیادی آزمون های فرعی کلامی و غیر کلامی
2- اجازه دادن محاسبه ضریب هوشی افراد
3- تناسب آموزش افراد بر اساس ضرایب هوشی
4- تمایز بین افراد باهوش – عادی و عقب مانده از هم بر اساس ضرایب هوشی
آزمونهای گروهی سنجش توانایی
آزمونهایی که در بالا آورده شد همگی آزمونهایی فردی هستند.
ولی در آزمونهای گروهی فرد آموزش دیده واحدی از گروه زیادی از افراد می گیرد که معمولا با کاغذ و مداد است.
از این نمونه آزمایشات می توان دو آزمون SAT و ACT در آمریکا را نام برد.
آزمونهای دیگر سنجش توانایی ذهنی
آزمون نظامی آلفا:
در جنگ جهانی اول بوسیله ارتش آمریکا استفاده شد. این آزمون که اولین آزمون مداد – کاغذی بود می توانست استعدادهای شناختی مانند استدلال ریاضی، قیاس و قضاوت عملی را اندازه بگیرد.
آزمون آدمک گودیناف:
برای اندازه گیری هوش کودکان 3 تا 10سال بکار می رود که به کودک یک کاغذ و مداد داده و از او می خواهند که سعی کند بهترین نقاشی خود را رسم کند.
عقب مانده های ذهنی و سرآمدها
هرچند آزمونهای هوشی معایبی دارند اما باز هم برای ارزشیابی استعدادهای ذهنی ارفرادی که حدس زده می شود تواناییی ذهنی کمتر از هنجار دارند به کار می روند.
روانشناسان ارفرادی را که ضریب هوشی کمتر از 70 داشته باشند را جز عقب مانده های ذهنی و کسانی را که ضریب هوشی بالای 140 دارند را سرآمد می گویند.
علل عقب ماندگی ذهنی
بعضی از اشکال عقب ماندگی ریشه عضوی دارند در حالیکه ریشه برخی دیگر ناشناخته است.
سندروم داون نمونه ای از عقب ماندگی های عضوی ناشی از یک کروموزوم اضافه در سلول های جنسی است. که بیشتر در مادران زیر 20 سال یا مادران بیش از 35 سال دیده می شود. این نوع عقب ماندگی ذهنی ناشی از عضو با سن مادر ارتباط دارد یعنی سنی که در آن مادر به اندازه کافی هورمونهای استروژن تولید نمی کند.
انواع دیگر عقب ماندگی ناشی از مصرف زیاد الکل و مواد مخدر در هنگام حاملگی، رویدادهای زندگی اولیه و حتی عوامل ارثی به وجود می آیند. در 70 تا 75 درصد موارد علتهای عقب ماندگی ناشناخته است و آنهایی که ریشه عضوی ندارند در مجموع عقب ماندگی خفیف دارند و در خانواده های از نظر اجتماعی - اقتصادی پایینی متولد می شوند که در اصطلاح به آن عقب ماندگی خانوادگی هم می گویند.
سرآمدی
اولین کسی که این گروه را مطالعه کرد ترمن بود.
برخی از ویژگیهای افراد سرآمد:
خودمختاری، انگیزش شخصی و انضباط
راحتی در یادگیری سریع اطلاعات تازه
علایق مختلف یا علاقه بسیار شدید برای یک زمینه خاص
کنجکاوی و تمایل شدید به شناختن علل پدیده ها
افکار انتقادی و تحلیلی
رفتار پخته و عاقلانه
راحتی در ایجاد ارتباط و گستردگی لغات
قدرت مشاهده قوی
راحتی در ارائه نظرات خلاق
انعطاف پذیری در افکار و اعمال
یادگیری زودرس خواندن و تمایل به مطالعه نوشته های علمی
حساسیت نسبت به هیجانات دیگران
دقت خارق العاده
قدرت تصمیم گیری بالا
روابط هماهنگ با همسر و بزرگسالان
مطالعات ترمن نشان داد که افراد سرآمد برخلاف تصورات قالبی دیگران اشخاص نابه هنجار و مریض الحال نیستند بلکه از نظر شغل، رضایت از زندگی، درآمد، رفتار با همسر و فرزندان، در سطح بالایی قرار دارند. اغلب مشاغل سطح بالای را در اجتماع بر عهده دارند و در پیری در مقایسه با افراد همسالان عادی خود؛ خوشحالتر، مرفه تر و سالم ترند.
با توجه به تمامی مطالب گفته شده می توان هوش را به صورت زیر تعریف کرد:
هوش عبارت ست از مجموعه استعدادهایی که به وسیله آن شناختهایی به دست آورده، آنها را حفظ کرده و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ خود را، برای حل مسائل روزانه و برای سازگاری سریع با محیط ثابت و در حال تغییر به کار می بریم.
نظرات (۰)